محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

محمدطاها عسل مامان و بابا

تولد مامان

دیروز تولد مامان بود پسرگلم  ،شما خیلی خوشحال و خندون بودی و مرتب میگفتی پس کی تولد میشه . پس کیک کو ؟ هی شادی میکردی رفتی از توی سی دی های خودت آهنگ تولدت مبارک رو آوردی و  برام گذاشتی . بعدش هم کلی با اون آهنگ رقصیدی . انگار مسئول برگزاری تولد بودی . منتظر یه جشن درست و حسابی و کلی مهمون بودی . گفتی : مامان بیا این تابلوی منو بزن به دیوار مهمونا میان اتاقم قشنگ باشه .( اما ما که مهمونی نداشتیم ) گفتی پس زنگ بزن حنانه یگانه بیایند اینجا ( اما اونها هم نبودن میخواستن برن فضل آباد) بعد از نهار من و تو دو تایی رفتیم کیک خریدیم . کیکم رو خودت انتخاب کردی ( یکم بچه گونه است تزییناتش ) اونقدر که ذوق داشتی هی یواش...
9 آبان 1394

ورود به پیش دبستانی

پسر گلم بالاخره رفتی پیش دبستانی خیلی منتظر این روز بودی . هی میگفتی پس کی میرم پیش دبستانی. بالاخره اون روز رسید . وقتی لباس فرم پیش دبستانی روگرفته بودی کلی خوشحال بودی . هر کس میومد خونمون لباستو نشونش میدادی . خیلی احساس بزرگی میکردی و به پیش دبستانی رفتنت افتخار میکردی . میگفتی من یه کلاس رفتم بالاتر . الان بیشتر از یه ماهه که دیگه پیش یک میری و جزو بزرگهای مهد محسوب میشی . البته سال دیگه هم باید بری پیش دو.چون آخرای نیمه اول سال هستی تو کلاس تقریبا از همه کوچکتری . قد و قواره ات هم که یکم ریزه است . اما زرنگ کلاسی . مربیت خیلی راضی هست از کارات و میگه تو کلاس هم زرنگی ، هم پسر خوبی هستی . آفرین پسرم من بهت افتخار م...
9 آبان 1394
1